عجب شبی است امشب (شب چهار شنبه سوری ).صداهای گاه و بیگاه ترقه های خرد و کلان مرا یاد تیرهای شب عملیات زمان دفاع مقدس می اندازد.عمر من به دفاع مقدس قد نمی دهد و از این باب خوب می توان به من سرکوفت زد که ; "بچه های جنگ ندیده".البته این هم مجتمعی من با آن که ۲۶ ساله است و طرفدار فتنه ی سبز،اما خودش را بچه ی جنگ می داند چون یادش می آید که وقتی سر سفره نشسته بودند آژیر قرمز به صدا در آمده و به پناهگاه پناه برده.یا این که چون خرابی هایی که را موشک های عراق به سازمان آب تهران زده را دیده پس بچه ی جنگ است.
شاید من،بچه ی جنگ ندیده باشم،اما جنگ نرم را به چشم خودم دیدم و اتفاقا خوب سربازی برای جنگ نرم بودم.امشب سبز ها با تمام توان شلیک آتش های خود را آغاز کردند که صدایش شبیه گلوله های جنگ بود.امشب مادرم در آسانسور،شنوای اراجیف زنی بود که گفت:چون رهبر گفته چهارشنبه سوری مبنای شرعی ندارد ما می خواهیم ترقه بندازیم.به مادرم گفتم:نخندیدی بهش؟گفت:تا دلت بخواد.گفتم:می گفتی برای دفعه ی بعد به آقا می گوییم اگر خواستند راجع به شرعی یا غیر شرعی بودن چهار شنبه سوری فتوا دهند با شما هماهنگ کنند.و بعد هر دومان خندیدیم.داشتم از این هم مجتمعی مان می گفتم.به من گفت:جنبش ما افتاد برای سال بعد.گفتم:شورش شما خیلی وقت است که تمام شده است،باید برایش فاتحه خواند.
روز چهارشنبه سوری پدرم با من تماس گرفت.این بار این من بودم که نصیحت اش کردم که بیرون نرود.آخر اخبار ساعت ۱۴ را ندیده بود.من به پدرم می گویم "بابا" و به مقام معظم رهبری می گویم "آقا".البته بین بابا و آقا خیلی اختلاف هست.آقا اما همه را دوست دارد.آقا اما گفت:هدف من جذب حداکثری و دفع حداقلی است و البته که چه زیبا این جذب را انجام داد.من آقا را از نزدیک ندیده ام اما در این دو _ سه هفته ای،دو سه باری خوابش را دیده ام و باز البته فکر نکنم که اصلا توفیق دیدار آقا را پیدا کنم.بین بابا و آقا دلخوری پیش آمده و بابا،آقا را دوست ندارد.من اما جور بابا را می کشم.من دارم از آقا دفاع می کنم بی آنکه به بابا حمله کنم.آقا هم همین را گفت:جذب حداکثری و دفع حداقلی.بابا نمی داند که آقا با ماست.بابا با ایران است و فکر می کند که ایران مظلوم واقع شده.آقا هم اتفاقا همین را می گوید،اما منبع مظلوم شدن ایران را متفاوت می دانند.اینجا من تنهایم.در فامیل فقط من و مادرم،آقایی هستیم و بقیه بابایی.اما بابا نگاه کن.نگاه کن برای چهارشنبه سوری صدای آمریکا چه زوری زد.نگاه کن که در مورد نظر شرع راجع به چهار شنبه سوری از تاریخدان سوال کرده بود.نگاه کن صدای زنی را پخش کرد و از قول او گفت مهلتی که پلیس برای ترقه انداز ها تا ساعت ۱۲ شب تعیین کرده نشان از عزم جزم حکومت برای برگزار نکردن مراسم چهار شنبه سوری دارد.نگاه کن که مامورانی که در میدان صادقیه حضور داشتند مثل دیوار ساکت ایستاده بودند تا اگر ترقه اندازان خداجو،جلوی پای ناموس مردم ترقه انداختند و خندیدند،آن وقت با او برخورد کنند.صدای آمریکا حتی پیشینه ی چهار شنبه سوری را هم در آورد.اما من فقط یک چیز می گویم:همه ی زورتان را زدید تا آب رفته به جوی خشکیده باز گردد،خسته نباشید.اما باز هم شکست خوردید.شما بعد از عاشورا،محکوم به شکست هستید و خواهید بود.ملت ما چون بصیرت دارد شما محکوم به شکستید و جمهوری اسلامی محکوم به پیروزی.شما باختید،برد کرد خامنه ای.
توضیح:جمله ی آخر از دوست عزیزم حسین قدیانی بود.