با سلام خدمت خوانندگان.
اما بعد:
چند وقتی است که دستم به قلم نمی رود و روحم از مغزم فرمان نمیبرد.متاسفانه این سه ماهی که وارد اصفهان شدم،فشار روانی بر من روز افزون شده و علاوه بر ایام امتحانات،مزاجم اجازه ی نوشتن نمی داد.تلاشم بسیار بود اما چون برگ زردی با باد میرقصیدم و به این سو و آن سو میرفتم.دست پست روزگار قدرت خود را با خنده ی مستانه،رندانه نشانم داد و من هر چه بیشتر تلاش کردم،مغروق این باتلاق زندگی در این سه ماه شدم.در این مدت که از مادرم دور بودم فهمیدم مادر هر چقدر بد باشد باز هم مادر است و به درستی سزاست که بهشت زیر پای مادران باشد.یاد روزهایی افتادم که هنگام مریضی،مادرم چگونه از من پرستاری می کرد و من این امر را طبیعی می دانستم.آدمی ندانسته چه ظلم هایی که مرتکب نمی شود.انشا ا... آخر این ماه به دست بوسی اش خواهم شتافت.
این سه ماه،حیات را به سختی گذراندم و سکوت که خود گاهی بزرگ ترین فریاد هاست،بزرگ ترین خود شکستن شده بود.هر ثانیه چون سال می گذشت.دست روزگار همه چیز را از من سلب کرد و ناچار به تقلا و هر چه تقلا بیشتر ناراحتی اطرافیانم بیش تر.من به شدت متاسفم که نتوانستم بی خیالی طی کنم و باعث ناراحتی آن ها از اعتراضم نشوم.متاسفم که سعی ام به سعادت نرفت و به ثمر ننشست.تلاشم بی نتیجه ماند،حتی ابزار ها برای مشکل موجود یکی پس از دیگر نا کار آمد شدند و ... . این پستم را نه دل نوشت که زجر نوشت بخوانید.
بگذریم،دوست ندارم بیش از این راجع به این قضیه صحبت کنم.فقط خواستم علت سکوت چند وقته ی " وبلاگ این عمار؟ " را بدانید.به زودی بر خواهم گشت،قوی تر از قبل.انشا ا... .
سلام
خوبین ایشالله
خبر تسخیر کنسولگری صهیونیستها در ترکیه رو سایت فارس صبح روی سایت برد منم گذاشتم بعد حذفش کرد یه چیز دیگه جاش گذاشت!!!!!!!!!