چرچیل آماده ی سفر به هند برای تشکیل دولت هند شرقی است و در این حین خبرنگار ایتالیایی از او می پرسد:
جناب چرچیل شما این همه راه را طی می کنید تا در آن سوی کره ی زمین دولتی را به نفع انگلستان تشکیل دهید،اما این کار را در کشور کنار گوشتان (ایرلند) نمی توانید انجام دهید.چرا؟
چرچیل اندکی فکر می کند و جواب میدهد:برای این کار نیاز به دو پیش نیاز داریم که در ایرلند وجود ندارد.
خبرنگار می پرسد:این دو پیش نیاز کدام اند؟
چرچیل:اکثریت نادان و اقلیت خائن.
************************
این بار متاسفانه مرحوم " وینستون چرچیل " را به این وبلاگ دعوت کرده ام و امیدوارم با سیاستش مشکلات مرا بیش تر نکند.خدا نیامرزد چرچیل را،اما عجب سخنانی گفت،عجب سیاست مداری بود.خدا نمونه اش را در ایران فزونی دهد.به قول روزنامه ی عبرت های عاشورا:کثر ا... امثاله.
باری آقای چرچیل،درفشانی کردید و خیلی مفاهیم را به ما آموزش دادید.پس اگر خواستید حکومتی به نفع انگلستان تشکیل دهید و یا حکومتی را سرنگون کنید و خلاصه بخواهید اگر کسی آب می خورد به نفع انگلیس بخورد این دو فاکتور لازم است.
پس که این طور؟.خوب قلم دوم را داریم،اما قلم اول را شرمنده.این یک قلم جنس را ۳۰ سال پیش تمام کردیم.جدی (( بصیرت ))،نه سال واژه که باید قرن واژه ی ایران زمین باشد.شنیده بودم صداقت برنده ترین سیاست است اما ندیده بودم (( بصیرت )) هلاکت گر سیاست باشد که دیدم.نه نمی خواهم بحث از بصیرت کنم،آمده ام صحبت از اقلیت خائن کنم که دم از سیلی خوردن در راه نظام میزنند و تقاضای رفراندم می کنند.رفراندم اتفاقا چیز خوبی است و ما هر ساله ۲۲ بهمن جواب " آری " میدهیم به رفراندم هر ساله جمهوری اسلامی.ایرادی ندارد،حماسه سازان ۲۲ بهمن برای نان و ساندیس آماده اند.به قول فرمانده ی معروفم:نظامی که بتواند برای ۵۰ ملیون نان و ساندیس تهیه کند،آن هم روز جمعه،کار آمدی خودش را نشان داده.
آمده ام جواب دکتر سروش را بدهم.دکتر،شنیده ام شما دکترای دارو سازی دارید و ادعا کردید امام خمینی ره مفهوم دموکراسی را نمی فهمیده.لطفا برای خودتان دارویی بسازید که میزان غرب زدگی تان را کم کند.آقای سروش،قبول.امام ما دیکتاتور بود و دموکراسی (انتخاب ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس و شورای شهر و مجلس خبرگان) را او برایمان به ارمغان آورد.امام ما دیکتاتور بود و رای یازده ملیونی مردم به یک خائن را فدای آینده ای که به روشنی میدید نکرد و در مقابل خواست مردم سکوت کرد.خدایا این دیکتاتور ها را زیاد فرما و برای ما حفظ کن.
اماما می خواهم این نامه ی دومم به تو باشد.فقط به خدا نامه ننوشته ام که با این اوضاع خواهم نوشت.اماما به رهبر من گفتند قاتل.چرا؟.چون تو گفتی اغتشاش گر محارب است و حکمش اعدام.اماما این حکم ات که مصداق روشن دیکتاتوری است که.اغتشاش گران بریزند به خیابان و بشکنند و بکشند و ما آن ها را بکشیم؟.شیشه را گذاشتند برای شکستن و بانک را برای آتش زدن.سنگ را هم نه برای پرتاب به نماد شیطان در مکه و قصابان اسراییل که برای پرتاب به سر مامور نیروی انتظامی جمهوری اسلامی گذاشته اند.اماما بگذار حرف روز را بزنم،حجاب.عدم ورود خواهران بد حجاب و پسران بد پوشش در دانشگاه تهران بسیار نا پسند است اما قوانین رعایت عفاف و پوشش صحیح در دانشگاه هاروارد آمریکا و برکلی و آکسفورد انگلیس خوب است.بد است که با پسر ایرانی برخورد شود چون خالکوبی روی بازویش را در دنشگاه نشان می دهد،اما قانون هاروارد که خالکوبی روی دست را مجبور به پوشش می کند خوب است.
اماما بگذار راجع به اعدام های دهشتناک و خلاف حقوق بشر هم حرف بزنم.فرزاد کمانگر، عضو گروه پژاک ( گروه جدایی خواه تروریستی کرد) که خودش به جنایاتش اعتراف کرده و رییس گروه پژاک هم طی مصاحبه ای با BBC فارسی عضویت این معلمی که نمی دانم در حال بمب گزاری چه تدریسی می کرد را در گروه پژاک تایید کرده را به خاطر بمب گذاری که احتمالا آن هم در راستای قانون اساسی بوده،محکوم به اعدام شد که البته حکم اعدام خلاف حقوق بشر و بمب گذاری های اعضای پژاک عین حق بشریت است.اعدام زشت است ولی کشتن با صندلی الکتریکی در آمریکا چقدر انسانی است.
اماما از هر دری سخن راندم و بگذار از خواهر مجید توکلی (قهرمان شورش سبز و دانشجوی کشتیرانی دانشگاه امیر کبیر که ۴ ترم مشروط شده و هنگام فرار از دانشگاه چادر به تن کرد اما آخر سر دستگیر شد) به تاریخ ۲۱ اردیبهشت در زندان اوین نوشته می گوید:اعدام شیوه ی حکومت استبدادی است و قوه ی قضاییه راجع به حکم فرزاد کمان گر دروغ گفته و همان خزعبلات را تکرار کرده.این هم نمونه ای از جلوگیری از آزادی بیان.به راستی که در این فضای زندان که مجرمش می تواند یاوه های خود را رسانه ای کند و هر چه خواست بگوید،تجاوز جنسی کاملا امکان پذیر است.اماما میبینی طراحان جامعه ی مدنی و گفت و گوی تمدن سر مردان این سرزمین چادر کردند و دختران این سرزمین را تشویق به بی حجابی؟امان از کار بر عکس.
اماما تا دو سه روز دیگر نزدیک می شویم به سالروز تولد کفر.سالروز نحس ۲۲ خرداد.اماما،سران فتنه می خواهند در این روز برای بار هزارم بر میراث تو قیام کنند و دم از پیروی از خط تو بزنند.تازه برای شورش خود درخواست مجوز کردند که بگذارید باز هم آمریکا و اسراییل را خوشحال کنیم.فرزندان اسراییل باز تدارک شبیخون زدن به میراث تو هستند و تو با قلبی مطمئن و دلی آرام پر کشیدی که اگر بودی باز به بنی صدر زمانه می گفتی:غلط می کنی قانون رو قبول نداری،قانون تو را قبول ندارد و کاش قانون آنان را قبول نداشت و تایید صلاحیت نمی شدند که حالا بر خلاف قانون گام بردارند و کسی هم به آن ها نگوید بالای چشمتان ابرو.کاش قانون میگفت:اگر همه ی قاتلان و جانیان آزاد شوند ولی منافقان زمان در زندان باشند می ارزد.حکومت ما انقدر مرد هست که از همان نانی به آن ها بدهد که به قول خودشان در ۲۲ بهمن به ما دادند و از آن ساندیس که روز ۹ دی.ساندیس ما را " حسین (ع)" به ما داد توسط دستان مبارک ابافضل.ما برای ابراز شرمندگی از فضاحت شما سبز ها آمدیم و ساندیس مان را از خود حسین گرفتیم و البته نوش جان کسانی که ساندیس را میل نمودند.به ما که نرسید،یکی باشد طلب من.
با سلام خدمت خوانندگان.
اما بعد:
چند وقتی است که دستم به قلم نمی رود و روحم از مغزم فرمان نمیبرد.متاسفانه این سه ماهی که وارد اصفهان شدم،فشار روانی بر من روز افزون شده و علاوه بر ایام امتحانات،مزاجم اجازه ی نوشتن نمی داد.تلاشم بسیار بود اما چون برگ زردی با باد میرقصیدم و به این سو و آن سو میرفتم.دست پست روزگار قدرت خود را با خنده ی مستانه،رندانه نشانم داد و من هر چه بیشتر تلاش کردم،مغروق این باتلاق زندگی در این سه ماه شدم.در این مدت که از مادرم دور بودم فهمیدم مادر هر چقدر بد باشد باز هم مادر است و به درستی سزاست که بهشت زیر پای مادران باشد.یاد روزهایی افتادم که هنگام مریضی،مادرم چگونه از من پرستاری می کرد و من این امر را طبیعی می دانستم.آدمی ندانسته چه ظلم هایی که مرتکب نمی شود.انشا ا... آخر این ماه به دست بوسی اش خواهم شتافت.
این سه ماه،حیات را به سختی گذراندم و سکوت که خود گاهی بزرگ ترین فریاد هاست،بزرگ ترین خود شکستن شده بود.هر ثانیه چون سال می گذشت.دست روزگار همه چیز را از من سلب کرد و ناچار به تقلا و هر چه تقلا بیشتر ناراحتی اطرافیانم بیش تر.من به شدت متاسفم که نتوانستم بی خیالی طی کنم و باعث ناراحتی آن ها از اعتراضم نشوم.متاسفم که سعی ام به سعادت نرفت و به ثمر ننشست.تلاشم بی نتیجه ماند،حتی ابزار ها برای مشکل موجود یکی پس از دیگر نا کار آمد شدند و ... . این پستم را نه دل نوشت که زجر نوشت بخوانید.
بگذریم،دوست ندارم بیش از این راجع به این قضیه صحبت کنم.فقط خواستم علت سکوت چند وقته ی " وبلاگ این عمار؟ " را بدانید.به زودی بر خواهم گشت،قوی تر از قبل.انشا ا... .
دیشبی داشتم با "بابا" حرف میزدم.وقتی خبر قطع بازی فوتبال ذوب آهن اصفهان و الاتحاد عربستان توسط ناظر AFC را به علت حمل پرچم <<خلیج تا همیشه فارس>> شنید لقمه در گلویش گیر کرد.گفت:در عربستان این اتفاق افتاده؟.گفتم:نه،در ایران.تعجب کرد.حرفم را تکمیل کردم گفتم:در همین اصفهان خودمان،در نجف آباد.این دفعه دز تعجب و عصبانیتش بیش تر شد.خودش را کنترل کرد وگرنه به در و دیوار مشت میکوبید.از من پرسید:یعنی ما عرضه ی شکایت از این ها رو نداریم؟یعنی فدراسیون فوتبال آسیا به شکایت ما رسیدگی نمی کند؟.گفتم:رسیدگی میکنند،ما دنبالش نمی رویم.وگرنه به خاطر همین کاری که ناظر بازی که اردنی هم بوده انجام داده محرومیت شدید برایش اعمال می کنند.ناراحت شد و گفت:تا ۳۰،۴۰ پیش اگر شیخ این کشورهای عربی می آمد ایران،سفور های ما (کارگران زحمت کش شهرداری) عارشان می آمد نگاهشان کنند و حالا برای ما دم در آورده اند.گفتم:این ها مال این حرف ها نبودند و نیستند،آمریکا به خاطر پوز زنی ما از اعراب حمایت میکند و اعراب هم جو گرفته شان و فکر کردند خبری هست.در جوابم گفت:اگر با آمریکا رابطه برقرار میکردیم پوستی از سر این ها میکندیم.من هم گفتم:این امر حالا حالا ممکن نیست.اگر قرار باشد همین فردا رابطه با آمریکا برقرار بشه،شب نشده احمدی نژاد رو به دار میکشند.زمان خاتمی را فراموش کردی که روزنامه ها چه بلایی سر کادر وزارت امور خارجه آوردند؟.گفت:اگر همین روزنامه ها به مردم آگاهی بدهند که از رابطه سود میبریم این مشکلات پیش نمی آید،شدنش میشود.گفتم:بله،به هر قیمتی میشود.به قیمت ناراحت کردن خاندان شهدا میشود.مردم ما قبول نمی کنند که با جنایاتی که در حقشان رفته به خاطر سود باز هم با آمریکا ارتباط برقرار کنیم.این یک مساله،به فرض که با "جهان خوار بزرگ " هم رابطه قرار میکردیم.آخرش مثل انگلیس میشود که در کارمان موش می دواند.مایه ی مکافات ماست.
میدانم که قبول نکرد و در دلش به من میگفت:پسر چرا انقدر چرت و پرت میگویی،اما سیاست برنده ی سکوت را پیش گرفت.این را مطمئنم که بابا رشد و پیشرفت این آب و خاک اجدادی ما را می خواهد،اما ما با هم دچار اختلاف نظر هستیم.پدرم متوجه حرف من نشد.متوجه زجر خاندان شهدا و حتی شهدای شیمیایی نشد.من خوب میفهمم پشت خم شده ی مادران شهید را.من این پشت خمیده را به هزار خم شدن دیپلماسی وار برای کشورهای استکباری نمیدهم.این پشت خمیده قامت راست آمریکا را خم می کند.این پشت خمیده،آهن آب دیده است.این پشت خم دیده وقتی کمر آمریکا را خم شده دید اندکی راست قامت شد.من نمی خواهم حرفی را که پدرم زدم دوباره اینجا تکرار کنم،اما میگویم.نظر من این است که امارات زیاده گویی میکند.ما در عرض ۳ ساعت سر تا ته امارات را میگیریم.حالا مراعات دیپلماسی وار میکنیم،امارات عرض خود میبرد و زحمت ما هم نمیدارد.کجا بودم؟.آهان داشتم میگفتم:این پشت خمیده برای من ارزش دارد و خمیده شدن اوباما در برابر ملک عبدالله انزجار.من خوب میفهمم که غزه چه روزگاری را در صفحه ی تاریخ ثبت میکند.فردوسی های آینده از رزم رستم و اشکبوس امروز،شاهنامه خواهند سرود و آیندگان با بدنامی از اشکبوس امروز و دیو سیاه جزایر قناری نام خواهند برد.آیندگان همیشه واژه ی کنترل کننده ی مقتدران زمانه بوده.البته معتقدم کار اشکبوس به آیندگان نخواهد رسید و هم اکنون نیک مردمان به جنگ اشکبوس رفته، رستم را یاری میکنند.پاسداری رستم در سخت ترین شرایطی که حتی بابی جونز در زندان های انگلیس و نلسون ماندلا در آفریقا هم نداشت برای جاری ساختن حق،برای ما تحسین برانگیز و شاهکار می نماید..پاسداری رستم ها در شرایط سختی که پیش از این در هزار و یک شب می خواندیم و امروزه به چشم خود میبینیم استقامت را مانند حبس دائمی تنفس نموده است.برای من انتفاضه حکم دفاع مقدس را دارد و گزافه نگفته برادر تند روی من که سنگ مزار پدرم (که در جبهه شهید شده است) دست کودکان فلسطینی است.برای من نماز خواندن در بیت المقدس آن هم در آن شرایط ارزش دارد.نماز خواندن من را همه می توانند انجام دهند به همراه ختم سه دفعه ی کل قرآن در هر رکعت .من هنگامی که نماز میخوانم دوست داشتنی میشوم،چون فقط آن زمان است که از قالب " زرنگی یا مارموزی یا آداب درست رفتار با مردم " بیرون می آیم.با این حال،حال نماز قدس حال دیگری است.مثل نماز خواندن کودک فلسطینی با چشم های آبی که در حال قنوت است که برق ۳ فاز را به مغز من وصل کرد.من هرگز آن صحنه ای که در یک فیلم فلسطینی دیدم را فراموش نمی کنم که کودکی روی دیوار شعار می نوشت:ای سران عرب،شما در قلب مایید.ما کجاییم؟.اعراب کارشان خیلی قشنگ است،به خودشان هم رحم نمی کنند.مساله ی فلسطین را مساله ی اعراب می دانستند،اما اورشلیم را به تل آویو به نازل ترین قیمت فروختند.ای سران عرب،العزه للغزه.حقارت للدول عربی.من اسم آن کودکی که عکسش را روی گوشی ام گذاشته ام را نی دانم ولی از آن موقع بود که احساس وظیفه کردم در برابر غزه.ای کودک فلسطینی اینجا علاوه بر ولی فقیه خواستند باغ زیتون شما را هم از ما بگیرند و ضمیمه ی باغ پسته ی خودشان کنند.نه غزه ـ نه لبنان شعار اشکبوس بود که از حلقوم مستقلان و دین مداران و پایبند به خط امام خمینی در آمد.هم غزه،هم لبنان ـ این است شعار اسلام را ما گفتیم.خمینی ما بود که گفت:فلسطین پاره ی تن اسلام است و فلسطین مساله ی روز اسلام است.ما را ببخشید اگر امسال روز قدس سه ـ چهار روز قبل تر از روز گفت و گوی تمدن هاست.اینجا بعضی انتفاضه را مبارزه با فلسطین تفسیر کرده اند و اگر سید حسن نصر الله دست آقای ما را بوسه باران کرد،آن بعضی خواستند دیگر دست باقی مانده ی سید ما را هم از بیخ برکنند.نه اوضاع هنوز انقدر خراب نشده که تو به کمک ما بیایی.موج دوم فتنه هم از اول تا آخرش به نفع ماست.آن ها ما را قوی می کنند و ما شما را.قصد آن ها ضعیف کردن ماست و عمل ما محو اسراییل.بگذارید این بیچاره ها هم فیضی ببرند.مخلص کلام این که،ای غزه ما صدای تو را خوب شنیدیم.عزت برای توست و خفت برای دول عربی.در آینده ای نزدیک که ما دست بر شانه ی هم جهانی عاری از استکبار را جشن خواهیم گرفت،عافیت طلبان زبون و خود فروش دیگر فروش در جمع بزرگ ما کوچک ترین جایی نخواهند داشت.اندکی صبر،سحر نزدیک است،شب رفتنی است.
باز هم دیر رسیدم انگار.از سیلی خوردن زهرا (ع) ۱۴۰۰ سال میگذرد و ما اینجا غرق در روزمرگی شده ایم.نمی دانم چرا شیر مردی نبود تا انتقام آلاله ی پیغمبر که از سلاله ی او بود را بگیرد.امروز البته دوستان تند رویی وجود دارند که مسببین این امر پلید را به خلیفه ی دوم میدانند و با الفاظ تندی از آنان استقبال کرده و انتقام فاطمه را میگیرند.بر من مسبب این امر چون مدفن شما نهفته است،اما معتقدم اگر مسبب خلیفه ی دوم هم باشد درشت گویی کار پسندیده ای نیست.نه نمی خواهم ادب ورز شوم،فقط اگر گناه نابخشودنی او نبود اولین ظلم در حق شیعه نمیرفت و شیعه الان اینجا قرار نداشت.احترام به افراد مورد احترامدبرادران اهل سنت در درجات اخری قرار دارد.نه،من آفتاب پرست نیستم.هنوز معتقدم دکتر سروش یاوه بافته اگر به خاطر احترام اهل سنت خواهان حذف نفرین های زیارت عاشورا بوده.یزید را هیچ ظالمی احترام نمی کند.اگر هم احترام بگذارد،پس بگذارید از ما عصبانی باشند.آن ها امام ما را کشتند و ما تا ابد که هیچ حتی در بهشت هم نفرین شان میکنیم.اما ناسزا به هیچ خلیفه ای نمی دهم حتی اگر پاره ی تن پیغمبر سیلی نواخته باشد.آری فاطمه لای در و دیوار ماند اما علی اجازه نداد که به دشمنانش ناسزا بگویند.من به راه آن بزرگان خواهم رفت اگر اشتباه می کنم الله اعلم.
میخواهم جدا شوم از این مقدمات.من قدرت نوشتن از شما را ندارم.زبان هر چه قدر گویا و قلم هر چه قدر شیوا باشد در وصف شما از حرکت باز می استد.<< ن و القلم و ما یسطرون >> و قلم اینجا گنگ شده است.دو روز تمام است که عزا گرفتم چه در مورد شما بنویسم.من شما را خوب نمی شناسم،با این اوصاف شما "خانم" من و همه ی شیعیان هستید.من هر چه از شما بگویم،"فعل" شماست.وصف شما نه برای من که برای بزرگترین قلم به دستان هم محال می نماید.ما از شما حبس به سیلی و در و دیوار و پوشانیدن خود در برابر نابینا شده ایم.مرحوم عزیز ما،دکتر علی شریعتی،متفکر بزرگی که دیگر نمونه اش به زودی نخواهد آمد شما را به زیبا ترین شیوه وصف کرده.خواستم بگویم فاطمه مادر حسن و حسین است،دیدم فاطمه نیست.خواستم بگویم فاطمه همسر علی است دیدم فاطمه نیست.خواستم بگویم فاطمه دختر پیغمبر است دیدم فاطمه نیست.خواستم بگویم مادر زینب است دیدم فاطمه نیست.گفتم فاطمه فاطمه است.شما وجود واحدی بودید که ثانی اش بر عرصه ی هستی پیدا نخواهد شد.زبان من میلنگد از وصف تو این ناب ترین زن تاریخ.همان گونه که اسلام ناب محمدی در نهایت زیبایی و قدرت و عدالت قرار دارد،فاطمه هم زن مسلمانی که اسلام خواسته زن را ترسیم کند.کامل ترین چهره ی زن مسلمان را در چهره ی فاطمه باید دید.به قول دکتر شریعتی:فاطمه زن بود،آنچنان که اسلام می خواهد زن باشد.خانم ما،اینجا زن بودن یعنی عریان بودن و عریان بودن را آزادی تعریف می کنند.آری آزادی است،آزاد از ... .
اینجا به من امل می گویند چون گاهی گداری،هر گاه به نماز نیاز پیدا می کنم یاد خدا می افتم.ای بانوی ما،شما خود را در برابر انسان کور پوشانیدید اما اینجا بعضی عمد دارند که خود را در برابر بینایان برهنه کنند.بانوی ما به فرزندت،به بقیه الله ات،به مهدی بگو ظهور کند.حرف ما که ارزش ندارد،حرف شما را زمین نمی اندازد.بانو،من در حال حاضر یک ماهی است که آمده ام اصفهان کنار پدر زندگی می کنم و مردن اصفهان مردم مسلمانی هستند.هر آنچه را سال ها از بیگانه طلب می کردم الان در اینجا پیدا کردم.در تهران اگر آیه ی قرآن را در ایستگاه اتوبوس میدیدم تعجب می کردم،اینجا روی شیشه هر تاکسی و اتوبوس آیه ی قرآن نوشته شده.در تمام اکثر مواد غدایی ها عکس خامنه ای و خامنه ای هست و در کنارش نوشته:برای ظهور آقا امام زمان صلوات.با این حال وضع حجاب که ناشی از تفکر است مخصوصا در پایتخت مملکت اسلامی بد جور به هم ریخته.ما چه کار باید بکنیم سروران زنان عالم؟.بانو مبادا قدوم مبارک خود را به پایتخت بگذارید،آنجا شما را استهزا میکنند و دل ما می شکند و خونمان به جوش می آید.آنجا متفق القول بوی دو رنگی میدهند الا چند نفرکه ثقل اسلام اند.باز هم حرفم اجتماعی و سیاسی شد.دست خودم نیست،اینجوری هستم دیگر.
بانو،بگذار جامعه ی با اخلاق آمریکا،مدونا را مادر خود خطاب کند و به ما بگوید امل.شما مادر مایی و ما امل می مانیم تا مهدی ات ظهور کند.شما حواست به ما باشد ما کوچک ترین غمی نداریم و دعای شما اگر در حق ما باشد کوچک ترین مشکلی.مادر حسین و مادر رقیه و جد امام سبز پوش ما،به پهلوی شکسته ات قسمت میدهم مبادا دعای خیرت را در حق مسئولین جمهوری اسلامی برگیری که به آنی نمیکشند و همین طور من را فراموس نکن و همیشه به این حقیر توانایی نوشتن در راه اسلام و مدح و ثنای خاندن محمد و محمد عطا کن.خیر النساء العالمین،میدانم که وقت حرام کردم و ذرة المثقالی از عظمت و تجلی تو را در این نوشتار انعکاس ندادم.از من بیش از این بر نمی آمد.بر بزرگی خودت ببخشای.این هم چون نماز منصور حلاج دان که با خدا گفت:خدایا بزرگت دانم و پاکت دانم از نماز من.از من همین آمد و عذر تقصیر خواهم.تو جای من نماز کن که آن نماز درست بود.
در پایان هم:
اللهم عجل لولیک الفرج.الهی آمین.
خوانندگان عزیز،امروز نوشتن برایم دشوار بود.نمی دانستم درباره ی غزه،این شهر پر عزت بنویسم یا راجع مظلوم ترین اپوزیسون ایران جناب آقای خاتمی.بسیار دوست داشتم و دارم که تکلیفم را در برابر مردمانی که رهبر این سرزمین لقب پر استقامت و محکم ترین مردمان دنیا را به آن ها اعطا کرد ادا کنم.بر این بسیجی کوچک که اینجا پایش را روی پایش انداخته است و از اینترنت پر سرعت لذت میبرد وظیفه است که برای کسانی قلم بزند که سرعت زندگی شان در کم ترین حالت قابل تصور در حرکت است.بر همه ی وبلاگ نویسانی که سنگ ولی فقیه را به سینه میزنند این دین سنگینی میکند که مرحم زخم مردمانی باشیم که جای دندان وحوش بر جای جای وجودشان سخت سنگینی میکند و واقعا باید صد چندان بیش از لقب حضرت آقا پیشکش مردمان چون کوه کنیم.این مردم مثال کوه نیستند،کوه به مثال آن هاست.سر آغاز سخن را طویل تر از این نمی کنم،فقط این را بگویم که اگر خمینی نیستید،لااقل جرج گالوی سیاست مدار پیر و نماینده ی مجلس انگلستان باشید که صدای مردم غزه را شنید و شریان زندگی یک تا چهار را که نزدیک به ۶۴ کشور اروپایی و آسیایی و آمریکایی نقش داشتند را راه انداخت باشیم.انتظار بیش تری ندارم.
زین مباحث که بگذریم،عکسی را دیدم که بسیار دلم را سوزاند.عکس،یک جوان بوسنیایی را نشان میداد که به تقلید از سپاه جمهوری اسلامی ایران سربندی را که رویش نوشته بود الله اکبر بر روی پیشانی اش بسته بود.این عکس را شهید هنرمند ما،شهید آوینی عزیز در نشریه سوره به چاپ رسانده بود و اتفاقا محبوب ترین سران فتنه و مظلوم ترین آن ها و وزیر ارشاد وقت(وزیر ارشاد کابینه ی آقای موسوی) جناب آقای خاتمی به جرم مغایرت با شئونات اسلامی شهید آوینی را توبیخ کتبی کرده بود.خیلی دلم سوخت،جگرم کباب شد که شهید آوینی توبیخ کتبی شد و آقای خاتمی بابت تی شرت هایی که عکس چه گوارا بر آن نقش بسته بود تشویق شد.خدا پدرت را بیامرزد امید یوسفی که به ما یاد دادی در این وانفسا که مرز بین منافق و مسلمان به قدر یک تار موست می توان عکس شهید همت را جایگزین چه گوارا کرد.خدای من،از سربند الله اکبر جوان بوسنیایی تا تی شرت چه گوارای ایرانی میلیارد ها فرسخ فاصله است.الله اکبر از مد افتاده یا چه گوارا بالا تر از الله شده؟.دستتان طلا آقای خاتمی،خوب شهید آوینی منافق را ادب کردید.خلاف شئونات اسلامی مسلما انتشار عکس جوان بوسنیایی است،دست دادن با زنان اروپایی و دختران چادری داخل که خلاف شئونات اسلامی نیست.عین شئونات اسلام است.رقص زنان لخت در ایران زمین ثوابش از جهاد اکبر هم اکبرتر است.در لوای شما در شام غریبان سوت و کف زدن که نهایت اسلام مداری است.انگاری راست میگفت شهید آوینی که در جمهوری اسلامی آزادی برای همه هست الا برای بچه بسیجی ها.آقای خاتمی چرا تعارف میکنید؟راحت باشید تو را به خدا،غریبگی نکنید.راحت براندازی کنید،کسی مزاحم شما نمی شود.ناسلامتی شما رییس جمهور این مملکت بوده اید،حق شماست براندازی.شما براندازی نکنید جین شارپ براندازی کند؟.کابین همسرتان کنید که نتوانیم پس بگیریم.این علی مثل آن علی حکومت قدر آب بینی بز هم برایش ارزش ندارد.میتوانید به راحتی حکومت را از او پس بگیرید.او ۲۰ سال سکوت کرد،اما ما سکوت نمی کنیم.ما فریاد ۲۰ ساله ی اوییم.فریادی رسا تر از نعره ی شیر در بیشه.او شاید کوتاه بیاید اما ما دراز می آییم.او ممکن است از حق خودش بگذرد اما از حق ما نمی گذرد.اتفاقا ما هم از حق او نمی گذریم.او برای ماست و ما برای اوییم.چرخه ی ما شکست نمی پذیرد چون بر روی ایثار بنا شده.
آقای خاتمی شما دوره گرد شده اید تا شاید قوه ی قضاییه از گناه شما و عمالتان در گذرد.خیالتان راحت قوه ی قضاییه که زد زیر همه چیز،انگار نه انگار.انگار ۳۰۰ شهید بسیج و پلیس در خواب ما اتفاق افتاده بود.انگار نه انگار که آبروی نظام رفت.فدای سر شما آبروی نظام.البته در برابرش اصلاحات مرد و ما از این بابت بسیار خوشنودیم.خیالتان راحت،سال هشتاد و آه و اشک توهمی بیش نبود،ما هم شتر دیدیم،ندیدیم.بزن قدش.اصلا غلط کردم شتر دیدیم،این همه چیز بهتر از شتر.شما خیالت راحت.ما را زندانی نکنند،به عمال شما کوچک ترین ناراحتی نمیرسد.
آقای خاتمی اصلا ناراحت نباشید.تغییر قبله از مکه به واشنگتن برای تفنن هم حرکت جالبی است.سلام نماز را هم "السلام علیک یا ایها صاحب کاخ سفید و رحمة الله و برکاته و سلام علینا (جنبش سبز) و سلام علی عباد الله صالحین جرج سوروس وجین شارپ و بنیامین نتانیاهو و اوباما و کل سران استکبار و در قنوت خود که بیش ترین زمان نماز شما را به خود اختصاص میدهد این دعا را میخوانید که الهم آتنا فی الدنیا رهبری جمهوری اسلامی ایران و فی الاخرة روی سفید.الهم آتنا زنده شدن اصلاحات و برافتادن نظام.
آقای خاتمی فرقه ی شما خزئبلات را بافندگی میکند و زشت ترین صنایع فهمی را خلق میکند که اعراب جاهلیت هم عاجز از خلق آن بودند.
خلاصه کنم که کافی نتی اینجا هم من را بیرون نیندازد.انشا الله موج دوم فتنه را کلید میزنید.