یا ظافر

نامرد ها،مادر من را در صف شیر تنها گیر آورده اید و هر چه خواستید به او گفتید؟حیف که من همراهش نبودم،وگرنه جوابتان را می دادم تا دیگر رویتان نشود با کسی بحث سیاسی کنید.نامرد ها اگر در این مملکت آزادی نبود معلم تاریخ من،۴ سال پیش نمی گفت که زمان شاه کسی جرات نداشت از شاه بد بگوید،اما الان در صف شیر اگر شیر یک دقیقه دیرتر توزیع شود،بالا و پایین حکومت را می شویند.نامرد ها اگر آزادی بیان نبود شما جرأت داشتید با مادر من جر و بحث کنید و آخر سر به تمسخر به او بگویید:شما انگار اخبار رسانه های خارجی (شما بخوانید معاند) را گوش نمی دهید؟بنازم ذات حسینی مادرم را که هیهات من الذلة اش همه را به سکوت وا می دا رد.جوابی بهشان داد که اگر من هم بودم همین را می گفتم.مادرم گفت:چرا می بینم و کلی هم بهشان می خندم.مادر عزیزم،من همیشه تو را اذیت کردم که البته به اذعان همه،در برابر اذیت های بقیه ی نوجوانان و جوانان حکم فرشته را دارم،اما من از طرف آن ها از شما عذر می خواهم.آن ها نمی دانند که شهید آوینی،شهید تصویرگر جنگ گفته:در جمهوری اسلامی برای همه آزادی هست الا برای حزب الهی ها.باز هم موج مرا گرفت.آزادی اگر در این مملکت نبود شما را چه به اهانت به ابا عبدالله؟شما را چه به چادر از سر مادر شهید بر کشیدن؟شما را چه به کشف حجاب؟شما را چه به سنگباران کردن نماز گذاران عاشورا؟.وقتی می گویم مسلمانی شما را قبول ندارم و معتقدم که به خاطر مسائل سیاسی بر سر مزار مرحوم آیت الله منتظری حاضر شدید نه چیز دیگری ،ابرو در هم نکشید.اگر پوست تان را به خاطر همین جسارات کنده بودیم،یادتان می رفت این غلط ها را.مادرم،من از شما معذرت می خواهم،این ها اگر می فهمیدند،سبز نبودند.این ها اگر غیرت داشتند و این همه که دم از وطن پرستی زدند،باید سران فتنه را امان نمی دادند وقتی نخست وزیر اسراییل،احسنت بارانشان کرد.این ها به هیچ چیز،جز به سود مادی بیش تر اعتقاد ندارند.آقای موسوی بنازم رهبرم را که روی نگین انگشترش نام خدا حک شده و نوشته " یا ظافر".انگشتر شما چه؟روی نگین اش حک شده: "یا بنیامین نتانیاهو".حک شده " یا اوباما".یکی از این سبز ها برایم نظر گذاشته و جمله ی مرا سوء برداشت کرده و تحویلم داده که:من شما را زدم،میزنم و خواهم زد،افق فکری شما و دوستانت همین است.به راستی به قول همان سبز،چقدر باید افق فکری بعضی ها کوتاه باشد که در مطلب << شب نامه هایتان به درد زیر میوه ای داخل یخچال میخورد >>،جمله ی من شما را زدم و میزنم و خواهم زد را ببیند و سوء برداشت کند،اما مطلب << برای کدام حق؟ >> را بهتر بداند که اصلا نگاه نکند.یک بار گفتم و باز هم می گویم:از شما جماعت شورش سبز بیش از این انتظار نیست.این را هم نگویم به دلم می ماند که به قول آقای  حسین شریعتمداری،متاسفانه در کارنامه ی من ثواب کتک زدن شما وجود ندارد.کتک زدن شما لیاقت می خواهد که من را آن درجه نیست.(البته نه همه ی شما،بلکه آن هتاکان و اسراییل پرستان).چماق من،قلم من است که اتفاقا دردش از هزار باتوم و ... بیش تر و ماندگار تر است.فکر نمی کردید همان قدر که در جنگ سخت قدرت داشتیم،در جنگ نرم هم قدرت داشته باشیم؟حمید رسایی قشنگ گفت که:اتفاقا ما آغاز گر جنگ نرم بر علیه استکبار بودیم.۲۲ بهمن،استارت خروج سبز ها از دنیای واقعی و انتقال به دنیای مجازی را با دستور هیلاری کلینتون انجام دادید.خوب جایی افتادید.درست آنجایی که ما ماه هاست انتظارتان را می کشیم.مهندس هم کلی از فضای مجازی تعریف کرده و اینترنت را به بازارچه ای تشبیه کرده که اتفاقا تعدادی زیادی مغازه،حجره،تیمچه،مسجد،قهوه خانه و غیره را به هم متصل می کند.آن وقت بگویید:ما و ارتباط با خارج؟بهتان است.اگر دروغ است چرا مهندس بعد از خروج از دنیای واقعی و ورود به دنیای مجازی،مزیج گوی فضای مجازی شده است؟.شاید احتمالا هیلاری کلینتون به شما دیکته کرده که به سمت فضای مجازی کوچ کنید و اتفاقی آقای مهندس هم بعد از ورود به دنیای مجازی،اینترنت را معجزه دانسته.شاید.اگر سر تیم برنزلی(مخترع وب) و سرف کان (پدید آورنده ی پروتکل TCP_IP )بفهمند که مهندس اختراعشان را به تیمچه تشبیه کرده،مطمئنا حالی به حالی می شوند،پس ای محول حال و الاحوال این دو بزرگ را آگاه مگردان.
روز ۲۲ بهمن،وصیت نامه ام را برای مادرم خواندم و گفتم اگر در راه وطن و در مقابله با سبز ها،ضرب و جرحم زیاد بود و شهید شدم،بگو رفته بود برای دفاع از ولایت فقیه.وصیت نامه ام را برایشان بخوان تا بدانند توصیه به دفاع از ولی فقیه کردم.خودم را برای شهادت آماده کرده بودم ولی شما ترسو ها مرا به آرزویم نرساندید.شب قبلش غیر از مادرم،کل فامیل خواستند مرا از رفتن منصرف کنند.حتی پدرم از اصفهان تماس گرفت که بابا فردا خطر دارد و من یک فرزند بیش تر ندارم و مبادا بروی.گفتم:پدر عزیز تر از جانم،پدر گرامم اگر دستور دیگری بود اطاعت می کردم،اما این یکی را شرمنده ام.گفتم:اگر شما یک فرزند بیش تر نداری،منم یک ایران بیش تر ندارم.یک خامنه ای بیش تر ندارم.شهدا رفتند و این مملکت را به من و امثال من سپرده اند و من امانت را پاسداری می کنم و می سپارم به نسل بعد از خودم.آقای موسوی شما برای هر کس بی برکت بودید اما برای من خیر داشتید و آن این بود که مرا با ولی فقیه آشتی دادید و از آن بیش تر،مرا شیفته ی این خراسانی کردید و او را خوب به من شناساندید.
ساعت۰۵:۱۶ صبح روز سه شنبه ۱۸ اسفند است و من از پنجره ی اتاقم دارم ماه را نگاه می کنم و یاد ماه پاره ی خودم می افتم.این همه چراغ در شهر روشن است ولی ماه گیرایی دیگری دارد.درایت این ماه پاره ی  من یا بهتر بگویم ما،بد جوری شما را خیط کرده.فدای عکس ات که بالای سر من است و در حال لبخند زدن ملیح هستی.آهای مدعیان دل سوزی و طرفداری از نظام،آ قای سید خندان،آقای نخست وزیر امام،آقای نامه گرفته از امام،باز هم می گویم "آقا" به ما گفت خسته مباد گام هایتان و به شما گفت این عمار؟.به شما گفت:برادران سابق و به ما گفت به شما نگوییم منافق.فدای صبر و احترام گذاشتنش بشوم.البته نیکو گفت که شما کاریکاتور انقلاب هستید.من اما معتقدم حیف کاریکاتور انقلاب که به شما نسبت دهند.آقا عزت تان گذاشت که گفت کف روی آب هستید.دستش درد نکند.همان دستی که ۲۰ سال است با یک دست مراقب انقلاب است.همان دستی که انگشتری اش را عوض کرده و انگشتر دشمن کور کن (انگشتر حدید که روی نگین اش حک شده یا ظافر) را در دستان مبارکش قرار داده.
نامرد هایی که مادرم را اذیت کردید،مادر من خیلی بزرگ است که وقتی از شما بد گویی کردم،برای این که دهان مرا بسته باشد گفت:تو اگر تازه طرفدار رهبری شدی،من ۳۰ سال است که خطم مشخص است.راست می گوید ۳۰ سال است که خط اش مشخص است،حتی وقتی من به خاطر جهالتم از انقلاب و اسلام بیزار بودم،او بر عقیده اش پا فشاری می کرد و در برابر مجادله ی من که آخرش به تمسخر مسئولین کشیده میشد سکوت می کرد.به راستی پیرو خط امام بود و هست،نه مثل نخست وزیر امام که امام را برای اهداف سیاسی اش می خواست.
ساعت شیش است و هوا گرگ و میش.رادیو گفت:اینجا تهران است،پایتخت جمهوری اسلامی و بعد هم سرود ملی را پخش کرد و دعا و نیایش را.من اما می گویم اینجا "وبلاگ این عمار؟" است و سرود (( ما همه پیرو خط رهبریم )) دارد پخش می شود تا در دل رهبرمان آب تکان نخورد.در سایت پایین ترین(بالاترین سابق) و سایت با دیکته نویس (خود نویس سابق) چه سرودی پخش می شود؟شاید سرود << ایران را بمباران می کنیم >> که متعلق به جان مکین،رقیب آقای اوباما بود  پخش می شود و همه ی این ها برای سر سلامتی نتانیاهو دارند گیلاس های شامپاین شان را به هم می زنند.نتانیاهو اما خواب ندارد و علاوه بر بیداری در خواب هم با کابوس ماه پاره ی ما رو بروست.راستی محمود جان،جناب آقای احمدی نژاد،یک تشکر ویژه از تو باید انجام داد بابت حرف هایت در سازمان آمریکا (سازمان ملل سابق) که هولوکاست را رد کردی.نتانیاهو را کارد میزدی خونش در نمی آمد.نزدیک بود اشکش در بیاید.نمی دانست خودش را به کدام دیوار بکوبد از فرط عصبانیت.دست مریزاد بابت این حرفت.راستی برای سال بعد یک شیشه شیر برایش ببر که اگر به گریه افتاد،شیرش را بخورد بلکه آرام بگیرد.
وا اسفاها که در وبلاگ یکی از این سبز ها بنر (عکس تبلیغاتی) گروه دوستی ایران و اسراییل را دیدم.آقایان و خانم های سبز،کسی که نمی داند شما وابسته به کشور های خارجی نیستید،مرحوم خواجه حافظ شیرازی است.راستی کشور ایتالیا (همان که طرفدار کروبی است و برای دستگیری شیخ رجز خوانی کرده که آی می کشیم،سیبیل دود می دهیم،پلنگ می کشیم و ... ) خبر نگار صدا و سیما را دستگیر کرده،آن هم به علت این که از او چند تا اسلحه پیدا کرده اند که می خواسته به ایران تحویل دهد.آخر یکی نیست به این پرفسور ها بگوید که ایران انقدر بی اسلحه است که بخواهد یکی دو اسلحه آن هم از طریق خبرنگارش تهیه کند؟

نمی دانم پایان این مطلب را چگونه رقم بزنم.فقط همین را می گویم.گرچه ساعت ۰۶:۱۵ است و هوا روشن شده و مرا خواب گرفته،اما به قول عزیزی:ما به بیداری دچاریم.
راستی اگر این مطلب دیرتر از تاریخ ذکر شده بر روی وبلاگ قرار گرقت،علتش کسالت بود و نداشتن رایانه ی شخصی که باید به کافی نت مراجعه می کردم.از دیر شدن مطلب پوزش می خواهم.التماس دعا دارم.

از کجا فهمیدید؟

جان من.جان هر کسی که دوست دارید،جواب این سوال من رو بدید.شما سبز ها از کجا فهمیدید آقای موسوی،"همسر روشنفکرترین زن ایران و سومین متفکر جهان" هست؟واقعا منبع اش را از کجا آوردید؟بگید منم آگاه بشم؟لینک مطلب منم،نظری در وبلاگ حسین قدیانی است.با اسم ساسان هم نظر گذاشته.اینم لینک نظر:


لینک نظر

سیزده به در یادمان چیست؟

از آن جایی که مهندس در گفت و گویی به تاریخ ۸ اسفند با سایت کلمه،راجع به ۲۲ بهمن در فشانی فرموده اند و در پاسخ به سوال ۱۱ که از ایشان پرسیده شده پیشنهادشان در مورد مراسم چهارشنبه سوری چیست؟،گفته:مراسم این روز یادمان جشنواره ی نور علیه تاریکی است.به نظر شما مراسم سیزده به در یادمان چیست؟

۱ـ مراسم سیزده به در و گره زدن سبزه،یادمان پیروزی جنبش سبز بر غیر سبز هاست.

۲ـ یادمان آن است که اگر چهار شنبه سوری حکومت سقوط نکرد،خدا سیزده به در را برای ما حفظ کند.

۳ـ یادمان آن است که سبز ها از خر شیطان پایین بیا نیستند و حالا حالا ناچارید مطلب طنز و جدی مرا بخوانید.خدا این شیخ را از ما نگیرد که کرکره خندمان تعطیل می شود.

۴ـ یادمان این است که مهندس حتما یک بیانیه می دهد و ما باید منتظر بیانیه های ایشان در هر موردی ولو ولنتاین هم باشیم.

۵ـ یادمان آن است که هر درختی سبز می شود و چون سبز ها زیاد می شوند،در نتیجه ما بی شماریم.

۶ـ یادمان آن است که وقتی می گوییم ما پشت  رهبرمان هستیم،راست می گوییم،چون من با این حال مریضم آمدم کافی نت تا وبلاگم را به روز کنم.

۷ـ بقیه ی یادمان هایش را مهندس در بیانیه شان توضیح می دهند.

خاندان شهدا،پشتیبان رهبری اند.

اینجا ایران است.جمهوری اسلامی ایران،نه یک کلمه کم تر و نه یک کلمه بیش تر.این را امام خمینی گفت که تازگی عبدالکریم سروش در موردشان گفته:آیت الله خمینی هرگز علاقه ای به ایده ی دموکراسی نداشته.اینجا ایران است و من در تهران خراب شده ای زندگی می کنم که خیلی از شهرستانی ها آرزوی زندگی در آن را دارند.شهرستان خودمان که می روم تا می فهمند تهران زندگی می کنم،می گویند:آقا سالار هستند.ایشون تهران زندگی می کنند.و نمی دانند که من در دلم چه کلفت هایی به تهران می گویم.اینجا بد مردمی دارد.مردم اینجا با شهدا بیگانه اند (البته نه همه شان).اینجا بعضی فرزندان شهدا با شهدا بیگانه اند. اینجا شهدا مظلوم اند و خانواده ی شهدا مظلوم تر.اینجا خون شهدا باز دارد زیر بازی های سیاسی لگد مال می شود.ولی خانواده های شهدا مثل کوه ایستاده اند.ببخشید تشبیه ام اشتباه بود.کوه مثل خانواده ی شهدا ایستاده.آقای قطبی اشتباه کردی گفتی:تیم پرسپولیس،قلب شیر دارد.آن که قلب شیر دارد تیم پیروزی نیست،مادر شهدا هستند.مادر شهدا هستند که وقتی جمعه ها به زیارت قبور شهدا می روی پشتشان از شهادت فرزند دلبند شان شکسته،اما باز حرف حسابشان این است:ما یک شهید دادیم،کاش ۴ تا پسر داشتیم و تقدیم انقلاب می کردیم.این ها را با چشمان خود دیده ام که می گویم.کمر مادران شهدا از غم از دست دادن فرزند شکسته،اما همان کمر شکسته کمر استکبار را هم شکانده.اینجا ما مبارک خاندانی داریم به نام خاندان شهدا.امام درست گفت که خانواده های شهدا،چشم و چراغ این ملتند.خانواده ی شهدا،تاج سر ما هستندشهدا طلایه دار عزت ما بودند و هستند و اکنون این وظیفه بر شانه ی خانواده شان سنگینی می کند.زبان من که همیشه چیزی در آستین دارد،بعضی جاها در می ماند از مدح خاندان شهدا.شهدا که رفتند و نورشان ا از ما دریغ کردند.چون که گل رفت و گلستان شد خراب /بوی گل را از که جوییم،از گلاب.ما ظرف خود را از نور خاندان شهدا پر می کنیم و استقامت را نه از قطع نامه های سازمان ملل که از آن ها یاد می گیریم.من استقامت را از همت (هم استانی خودم) یاد می گیرم که اشک عراقی ها را در آورده بود.شما سبز ها اما اشکتان از برخورد ما در آمده.بالاخره انقلاب رنگی هزینه دارد.شما بهتر است با رنگ،نقاشی کنید تا انقلاب.بهتر است از مخمل،لباس تهیه کنید تا بر اندازی.آقایان به کاهدان زده اید.خامنه ای به بسیجیانش افتخار می کند،ولی به خاندان شهدا مباهات می ورزد واین مباهات دو طرفه است.اگر بسیجیان خامنه ای او را تنها بگذارند،خاندان شهدا پشت خامنه ای هستند.خاندان شهدا را باکی از حقوق بشر،از قطع نامه ی سازمان ملل،از یاوه های BBC نیست.خاندان شهید،فقط از خدا می هراسند.

 

اینجا ایران است،مهد دلیران،مهد شیران،مهد بزرگان.بازرگان را خدا رحمت کند،ولی احمدی نژاد در برابر آمریکای تا دندان مسلح نمی هراسد.آقای بهزاد نبوی( که در آن شب نامه ی کذایی نوشته بود به دلایل واهی دستگیرش کردند و محکوم به ۵ سال زندان شده)،در دوران ممد تمدن (آقای خاتمی) گفت:آری من از آمریکای تا دندان مسلح،برای مردمم می ترسم.کیست که از آمریکای تا دندان مسلح نترسد؟.خامنه ای اما گفت:ما به هیچ کس باج نمی دهیم.دمش گرم باد،خوب گفت.از قول ما گفت،اگر گفت باج نمی دهیم.اگر امام گفت ما آمریکا را زیر پا،لگد مال خواهیم کرد از قول ما گفت ولی بهزاد نبوی از قول استکبار آن مهملات را سر هم کرد.

اینجا شلمچه است.اسم شلمچه بزرگ ترین نا سزا به آقای بهزاد نبوی است که بداند اگر شما ترسیدی،ما نترسیدیم.اگر شما لرزیدی،ما پشت استکبار  را لرزاندیم و می لرزانیم.آقای نبوی استکبار آخرین نفس های متعفن و بد بویش را می کشد،شما نگران مردم ما نباشید.استکبار از مردم تا دندان با ایمان ما ترسیده، مثل چی،شما اگر راست می گویید رای مردم را تمکین می کردید که آمریکا از آن می ترسد.

 

اینجا خونین شهر است که مردمش با خون وضو گرفته اند و به ما یاد داده اند که تقاص خون شهدا را خدا از استکبار می گیرد.و تقاص خون شهدا امروز دارد گرفته می شود که کمر استکبار شکسته و هر چه کرم (بسته های اقتصادی برای رشد اقتصادی) می مالد بدتر می شود.یحتمل کرم هایش تقلبی است،مثل ادعای آقایان سران فتنه مبنی بر تقلب که تقلبی بود.

 

اینجا جزیره ی مجنون است و ما مجنون خامنه ای هستیم.ما رهبرمان را هرگز تنها نخواهیم گذاشت.همان طور که عمار،علی را تنها نگذاشت.

اسم این متن دل نوشت نیست،حال نوشت است.

امشب باز مرا موج گرفته.از آن موج هایی که شبیه حال درویشی و ذکر گویی است.از آن موج هایی که وقتی کسی با من حرف میزند،جوابی نمی شنود.از آن موج هایی که حسین قدیانی آن را شبیه موجی که حاج کاظم آژانس شیشه ای را گرفت،می داند.دو سه روزی است که تلفن همراهم را با تلفن همراه دوستم که نوکیا ۵۸۰۰ است،برای مدت کوتاهی عوض کردم و عکس دسکتاپ اش را هم عکسی از آقا گذاشتم.عینهو گوشی شده،از وقتی عکس آقا بالای سرش است.زیبایی اش را به تمام بر دیدگان همه به رخ می کشد.آمده بودم اکباتان،محله ی قدیم خودمان تا سری هم به خاله ام بزنم.در راه که قدم میزدم،دختری دیدم که از دکه ی روزنامه فروشی،آب معدنی می خواست وسیگار.آب معدنی را که گرفت،به دکه ای گفت:سیگار داری؟گفت:آره.گفت:سه چهار نخ سیگارم بده(با یک لحنی گفت که واقعا تاسف خوردم به حالش).شاید چون ریش دارم،از عمد اینجوری گفت که مرا بسوزاند که البته سوزاند.راه افتادم بیایم چشمم به مجله ی راه زندگی افتاد که عکس پر آرایش و ... یکی از زنان بازیگر را صفحه اولش چاپ کرده بود.پیش خودم گفتم:تا وقتی بعد فرهنگی ما این باشد،شما را تقصیری نیست.حالا مگر وزارت ارشاد جرأت دارد که بخواهد با این نشریات زرد برخورد کند؟فردا صدای آمریکا بسته شدن این مجلات زرد را غیر قانونی می داند و برای مرگ آزادی بیان مدیحه سرایی می کند و آمار می دهد که بله،دولت یکی دیگر از مجله های مخالف دولت را تعطیل کرد و چقدر روزنامه نگار در زندان است و حقوق بشر در خطر است و ... .بگذریم،رسیدم خانه ی خاله.بعد از مدتی خاله عکس گوشی را که عکس آقا بود را دید و گفت:خجالت نمی کشی،این عکس رو گذاشتی رو گوشیت؟گفتم:نه،افتخار می کنم جای خجالت.گفت وقتی زدنت اون وقت می فهمی.گفتم:چه کسانی منو بزنن؟گفت:مردم.گفتم:سبز ها که می گویند ماها (یعنی طرفداران حکومت) میزنیم شون.خندید و چیزی نگفت.

                                                  *      *     *     *    *

خیلی سخت است که تمام فامیل ات از پدر گرفته تا خاله هایت و حتی دوستانت،از وضع حکومت ناراضی باشند و تو این وسط بخواهی از ولی فقیه دفاع کنی.خدا از مادرم راضی باشد،تنها پشتم در برابر هجمه ی بی امان و کثیف شورش سبز،مادرم است.البته دو دوست عزیزی هم که دارند بی تاثیر نیستند،اما پشت من مادرم است.قبل از این که این مطلب را بنویسم،ازش اجازه گرفتم.دفاع از ولایت فقیه خرج دارد و ما خرجش را می دهیم.خرجش اتفاقا خیلی سنگین است و من بی بضاعتم،اما هزینه اش را با کمال میل و رغبت می پردازم.هزینه ی دفاع از ولیه فقیه یعنی دفاع از خودت.چون اگر وارد شدی،مورد هجمه قرار می گیری.آقا جان،بسیجیان ات این گونه تحت فشارند،حال شما هم قطعا بدتر از ما است.خم به ابروی مبا ک خود نیاور،ما جانبازان ات نخواهیم گذاشت تو تنها بمانی.مطمئن باش.